جدول جو
جدول جو

معنی پچ پچه - جستجوی لغت در جدول جو

پچ پچه
در گوشی صحبت کردن، نجوا
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پچ پچ
تصویر پچ پچ
صدا و آواز دو تن که آهسته با یکدیگر سخن گویند، سخن زیر لب و آهسته، پژپژ، آهنگ یا لفظی که شبان با آن بز را پیش خود بخواند و نوازش کند، برای مثال سخن شیرین از زفت نیاید بر / بز به پچ پچ بر، هرگز نشود فربه (رودکی - صحاح الفرس - پچ پچ)
پچ پچ کردن: زیر لب و آهسته با هم حرف زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پچپچه
تصویر پچپچه
سخنی که در افواه بیفتد و مردم آهسته و بیخ گوشی به یکدیگر بگویند، پچ پچ
فرهنگ فارسی عمید
(پِ پِ چَ / چِ / پُ پُ چَ / چِ)
سخنی را گویند که در السنه و افواه افتد و همه کس بطریق سرگوشی و خفیه بهم گویند. (برهان). پچ پچ. همهمه. فچفچه
لغت نامه دهخدا
(پِ پِ / پُ پُ)
پچ پچه. فچفچه. پژپژ. (رشیدی). بچ بچ. پج پج. نام آواز آنکه راز و نجوی کند. نجوی. نمیمه. هسیس. منافثه. سخنی که آهسته با یکدیگر گویند، لفظی که شبانان بز را بدان نوازند. پج پج:
زه دانا را گویند که داند گفت
هیچ نادان را داننده نگوید زه
سخن شیرین از زفت نیاید بر
بز به پچ پچ بر هرگز نشود فربه.
رودکی.
نشود بز به پچ پچی فربه.
سنائی.
- پچ پچ کردن با...، نجوی کردن با. آهسته با کسی سخن گفتن
لغت نامه دهخدا
(پَ پَ / پِ)
پپه. پخمه. گول. چلمن. سلیم. پفیوز. آبدندان. ساده. ساده دل. چلمه. صاف و ساده. رجوع به پپه شود
لغت نامه دهخدا
(پَهْ پَهْ)
کلمه ای است از توابع که در هنگام تحسین با حیرت آمیخته گویند. (برهان). آفرین. زه. مخفف واه واه. (غیاث). مکرر په. به به:
روحانیان چو بینند ابکار فکر من
په په زنند بر وی و نام خدا برند.
کمال اسماعیل.
دیده را و مژه را دید دلم خشک و چه گفت
گفت په په نبود بخت بدین شادابی.
مسیح کاشی.
بوحدت فروناوری هیچگه سر
چو حلواخوری زود گویی که په په.
؟
، به به. (در زبان اطفال) ، شراب یا غذائی شیرین یا لذیذ.
- با په په چیزی را خوردن، با التذاذ تمام خوردن. خوردن چیزی را و تحسین کردن آنرا. سخت از آن ملتذ شدن
لغت نامه دهخدا
(پِ پِ)
فقه، آنکه حق خیار دارد در بیع و غیره
لغت نامه دهخدا
تصویری از په په
تصویر په په
کلمه ای است که در هنگام تحسین با حیرت آمیخته گویند، آفرین، به به
فرهنگ لغت هوشیار
سخنی را گویند که در السنه و افواه افند و همه کس بطریق سر گوشی و خفیفه بهم گویند سخن آهسته. پچ پچ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پچ پچ
تصویر پچ پچ
نام آواز آنکه راز و نجوی کند، سخنی که آهسته گویند
فرهنگ لغت هوشیار
((پِ پِ چِ))
سخنی که بر سر زبان ها بیفتد و مردم آن را به طور درگوشی به یکدیگر بگویند
فرهنگ فارسی معین
درگوشی، زمزمه، نجوا، شایعه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پارچه و بندکی که با آن پای کودک را در گهواره بندند
فرهنگ گویش مازندرانی
پیگیر شدن و در جستجو بودن، مواظب بودن، ایجاد مزاحمت
فرهنگ گویش مازندرانی
خمیده خمیده
فرهنگ گویش مازندرانی
علف زاری که قبلا گوسفند چریده باشد و پس از رویش دوباره، مجددا
فرهنگ گویش مازندرانی
باهوت باهوت
فرهنگ گویش مازندرانی
سخن در گوشی، بگو مگو
فرهنگ گویش مازندرانی
در گوشی، نوعی سخن گفتن بین دو نفر که ار آن بوی توطئه و تپانی
فرهنگ گویش مازندرانی
پا به پا، لنگه به لنگه پوشیدن کفش یا جوراب
فرهنگ گویش مازندرانی